فاطمه، فاطمه است

امروز به روایتی شهادت حضرت فاطمه است. دختر پیامبر، همسر علی (ع) و مادر دو امام بزرگ شیعه، حضرت فاطمه کوچکترین دختر پیامبر اکرم و حضرت خدیجه، هنگامه ی تولد فاطمه از سخت ترین دوره هایی بود که یک دختر می توانست پا به زندگی بگذارد، دوره ی جاهلیت محض اعراب، دوره ای که پسر بودن و پسر داشتن فخر هر خاندانی بود و میزان قدرت و ثروت هر طایفه ای با چنین ملاک سنجیده می شد، دختر آوردن نشانه ی فقر و ضعف بود و بی آبرویی، این گونه بود که یا مرد خاندان برای حفظ شان و مرتبه اش دختر بی گناه را زنده به گور می کرد یا رنج تحقیر را به جان می خرید. در این دوره بود که فاطمه پا به دنیا گذاشت.

اما فاطمه دختر یک مرد مبارز بود دختر یک پیامبر، پیامبری بت شکن، پیامبری سنت شکن، پیامبری که تمامی این ارزش ها را به سخره می گرفت و در برابرشان قد علم می کرد. فاطمه در خانه چنین مردی رشد کرد، در خانه پدری مبارز و متعهد، دختری کوچک با روحیه ای خاص که از ابتدای مبارزات پدر همراهش بود. در شعب ابی طالب در قحطی، نقل است که روزی در مسجد بر روی حضرت محمد شکمبه گوسفند می ریزند، دخترک کوچک آرام به پدر نزدیک می شود، صورت پدر را پاک می کند و بر زخم های دلش مرهم می گذارد. فاطمه ام ابیهاست، مهربان برای پدر، پدری که از هر طرف زخمی بر تن دارد و رسالتی بزرگ بر دوش، فاطمه نه یا ده سال دارد، این سن برای یک دختر عرب که در گرمای سوزان عربستان رشد کرده، مادر از دست داده و پدری مبارز دارد عقل و احساسِ زنی سی ساله را به ارمغان آورده است. در این میان است که علی به خواستگاریش آمده، علی ثروت پسران عمر و ابوبکر را ندارد و فاطمه می داند به خانه مردی خواهد رفت که از مال دنیا چیزی ندارد و نخواهد داشت، اما نفس وجود فاطمه برای نفی چنین ارزش هایی است، برای نفی ارزش پسر بودن، برای نفی نظام جاهلیت اعراب که زن برایشان حکم مملوک مرد بودن را دارد. فاطمه یک زن مستقل و آزاده است و این انتخاب نیز نشانی از همین استغنای روحی و فکری اوست از جامعه ای با چنین نگرشی، علی را بر می گزیند، همسرش نیز مردی مبارز است همانند پدر، فاطمه دختر و همسر مردانی است مبارز، زنانی اینچنینی به دنبال پارچه اطلس و قبای زر افشان نیستند، به دنبال قدرت و شهرت هم نیستند. فاطمه همسر علی است و برایش چهار فرزند می آورد ، دو دختر و دو پسر، او مادر زینب است، مادر حسن و حسین است، مادر فرزندانی حقیقت جو.
در عصری که ما زندگی می کنیم دو قالب زن زندگی می کنند. زنانی سنتی و زنان مدرن. و زنانی که نه این هستند و نه آن، نمی دانند که چه می خواهند باشند ولی می دانند که هیچکدام از آن دو قالب نیستند. اینان می خواهند خود را انتخاب کنند ، خود را بسازند. الگو می خواهند، نمونه ایده آل . برای اینان مساله ی (چگونه شدن) مطرح است . فاطمه با بودن خویش ، پاسخ به این پرسش است.
فاطمه تا فاطمه شدن راه درازی را طی کرد. از دختر مردی مانند پیغمبر بودن شروع شد، اما مگر فاطمه فرزندان دیگری نداشت که داشت، اما فاطمه خود دید و خود انتخاب کرد که چه باشد، مهربان برای پدری ، نوازشگر پدر از زخم های مردان و زنان جاهلی که پدر قصد هدایتشان را داشت، بعدتر با بینشی که یافته بود انتخاب کرد، انتخاب کرد که همسر مردی خاص باشد مانند علی، مردی با جاذبه و دافعه ای خاص، فاطمه مادرنیز هست ودر مادر بودنش هم مادری است انقلابی، مادرپسری که حماسه کربلا را خلق کرد. و این یعنی فاطمه توانسته بود روح معنوی و قدرت فکری خود را به فرزندانش منتقل کند، و این یعنی فاطمه از قالب و عصر و زمانه اش فاصله گرفته بود و هرگز مانند مردمانی نبود که از نوک بینیشان بیشتر را نه میدیدند و نه می خواستند ببینند، فاطمه در عین زندگی کردن در روزمرگی و زندگی در عین همسر و مادر بودن ، همسری و مادری متفاوت بود و هرگز رنگ و بوی روزمرگی وجودش را اشغال نکرد، هویت خودش را داشت ، رنگ و بوی محمد و علی را در خود داشت اما این ها سرچشمه اش بودند فاطمه خود چشمه ای بود جوشان که از وجودش هزاران چشمه جوشید ، فاطمه زنی است در بیان خویشتن، و در آخر چه کسی زیباتر از شریعتی در بیان فاطمه بودن فاطمه:

نمی دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی، از "مریم" سخن می گفت. گفت، هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده اند. هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب، ارزش های مریم را بیان کرده اند. هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان، در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را بکار گرفته اند. هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهره نگاران، پیکره سازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندیهای اعجازگر کرده اند. اما مجموعه گفته ها و اندیشه ها و کوشش ها و هنرمندی های همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را باز گویند که:
"مریم مادر عیسی است".
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم، باز درماندم
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمدۖ است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه همسر علی است دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است...