زیست معنوی در جامعه مدرن

معنویت پرسش انسان مدرن است. پرسشی که از آن می توان به چالش بنیادین انسان در عصر مدرن یاد کرد. چرا که معنویت و یا زیست معنوی به امری آگاهانه تبدیل شده است.

انسان از جهان اسطوره ای و دینی که خود را در درون نظام متعالی باید و نبایدهای آن محاط می دید در دوران مدرن پا به قلمرو وجودی گذاشته است که قادر به نقادی و انتخاب است. همراه با این آزادی انتخاب، اندیشه و تجربه معنوی هم در هستی شناسی انسان معاصر دیگر نه به صورت ناآگاهانه، منفعل و مصرف گرایانه بلکه به صورت آگاهانه، فعال و خلاقانه است. اما موقعیت انتخاب موقعیتی هراس انگیز است چرا که مسوولیت عواقب و نتایج هر انتخابی همواره با فرد انتخاب کننده است. منشأ دلهره و سرگردانی انسان در عصر مدرن ایستادن بر سر دوراهی ها و گاه چند راهی های ذهنی و عملی است. در چند سطری که از پس این مقدمه می آید به ریشه های هستی شناسیک و شناخت شناسیک سیر تحول تجربه معنوی می پردازم. معنویت پرسش انسان مدرن است. چرایی اهمیت و موضوعیت این پرسش باید با تعریف خود 'معنویت' آغاز شود. معنویت چیزی جز تلاش انسان در جهت خلق و درک معنای هستی شناسیک در مواجهه با 'بی معنایی جهان در کلیت خود' نیست. فهم این 'بی معنایی جهان در کلیت خود' مستلزم شناخت خود 'معنا' و چگونگی ساخت آن است. هر پدیده طبیعی و یا شئ ساخته انسان از دو طریق معنای خود را بدست می آورد. یکی به طریق 'کارکردی' بنا بر میزانی که آن پدیده و یا شئ هدف غایی خود را برآورده می کند و یا بنا بر آنچه به آن منجر می شود . بسیاری از اشیای روزمره و یا پدیده های طبیعی معنای خود را بدین شکل، یعنی براساس کارکرد هدفمند و یا منجر به نتیجه ای (قوری برای چای دم کردن، و یا زلزله و تخریب حاصل از آن) بدست می آورند. دیگری به طریق 'ذاتی' معنا در درون خود پدیده و یا شئ، فارغ از کارکردش، مفروض می شود. مانند هدیه ای که از فردی دریافت می شود؛ فرای اینکه آیا آن هدیه کارکرد ویژه ای در زندگی ما داشته باشد یا خیر تنها به این دلیل که ما را به یاد هدیه دهنده می اندازد دارای معنای ذاتی مفروض است. در بسیاری از موارد پدیده ها و اشیا از هر دو طریق معنای خود را کسب می کنند. به عنوان نمونه یک گوشی تلفن همراه صرفأ به دلیل کارکرد ارتباطی خود دارای ارزش و معنا نمی باشد؛ بلکه در یک نظام معنایی نمادین اشاره به شرکت سازنده و ارزش هایی که آن شرکت بر اساس آنها بنا شده است دارد. با توجه به این ساخت دوگانه معنا شناخت سیر تحول معنویت و بی معنایی جهان در کلیت خود آسان می شود. اگر تاریخ انسان تاریخ مند را به سه دوران اسطوره ای، ادیان ابراهیمی و اندیشه مدرن تقسیم کنیم معنویت فقط در دوران سوم موضوعیت دارد چرا که انسان در دو دوران اول، اسطوره ای و ادیان ابراهیمی، به طور بنیادین محاط در عالم معنوی، بنا برین ناآگاه از موضوعیت آن، است. در دوران اول، جهان هستی عرصه ظهور اراده خدایان اسطوره ای و در بر گیرنده انسانی که نظاره گر و فرمانبردار است. پیدایش، تکامل و غایت هستی تنها از طریق یک نظام اسطوره ای عقیدتی-مناسکی چند خدایی است که درک می شود. در دوران معنویت ادیان ابراهیمی، هستی انسان و جهان قلمرو حضور و اراده خدای یکتا و واحد می شود. به عبارتی دیگر در هر دو دوران اسطوره ای و ادیان ابراهیمی جهان هستی به شکل کارکردی میل به یک هدف، و یا طرح بزرگ، متعالی می کند و هر پدیده و رخداد طبیعی هم به شکل ذاتی، که مفروض شده است، نشانی از خدایان و اراده شان دارد. در دوران معنویت هر دو ساخت معنا، کارکردی و ذاتی، سویه متعالی (متافیزیکی) دارند، و هر خیر و شری از این طریق است که توجیه و درک می شود (برهان شر در سنت یزدان شناسی). این جهان معنوی همه آنچه بود که انسان از خود و حضور خود در طبیعت می توانست درک کند. در جهان مدرن با پیشرفت علم جدید و اندیشه انتقادی، بویژه در دوران روشنگری، الوهیت و تعالی جهان هستی به آهستگی رو به افول گذاشت. طبیعت نه دیگر مسحور کننده و بی نهایت بلکه به اجزایی برآمده از نظام علی و معلولی، دارای حد و مرز مشخص، و قابل مطالعه و شناخت عینی تبدیل شد. بدین ترتیب هر چه علم پیشرفت کرد جهان، که در کلیت خود پیشتر متعالی انگاشته می شد، بی معنا تر شد. در گفتمان علم مدرن دیگر نه جایی برای غایت متعالی و تکامل کارکردی و ابزاری طبیعت باقی ماند و نه پدیده ها به چیزی بیشتر از علت و معلول خود دلالت می کنند. در چنین جهانی است که انسان به تعارضی معنوی می رسد. از یک سو جهت اقنای خود و توجیه حیات گاهأ همراه با دشواری و رنج خود در جستجوی معنای متعالی، چه در اجزا و چه در کلیت جهان هستی، است و از طرفی دیگر، تحت گفتمان علم-محور، مواجه با ابطال وجود هرگونه تعالی و الوهیت در پیدایش و غایت جهان هستی است. در وادی جهان مدرن آنچه باقی می ماند زندگی اکنون است که در آن انسان نه مصرف کننده منفعل نظام معنا شناسیک متعالی، بلکه خالق معنایی این جهانی و با سویه اخلاقی در گذر زندگی مکرر روزمره باشد. این رویکرد همان معنویت خرد گرا است که در آن انسان معنای زندگی خود را در توجه و پرداختن به طبیعت و یا انسان دیگری می یابد. به همین دلیل است که در جوامع مدرن، و بویژه غربی، بسیاری از مکاتب شرقی همچون تائوئیسم ، بودیسم و ذن که بیشتر متمرکز بر زندگی این جهانی و دروس اخلاقی در مواجه با طبیعت و جامعه هستند مورد توجه بسیار قرار گرفته اند.
مقاله ای از سهیل اشرفی